۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

کوچه یاکریمها

دلش میخواست زودتر بزرگ شود
هنوز خیلی کوچکتر از آن بود
که بتواند کنار خیابانها بنشیند
با آنها همصحبت شود
و مثل آنها
با اتوبوسها و کامیونها دوست باشد

سرک کشید
خیابان بالاییاش خسته بود
شلوغ، پر سر و صدا، تصادف، دود

کوچه تصمیم گرفت
وقتی بزرگ شد
یک خیابان ساکت و خلوت شود
تا مثل روزهای کوچهایاش
یاکریمها هم بتوانند
توی دلش قدم بزنند!

هیچ نظری موجود نیست: